۱۵۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ٩ - وله ایضاً

حبذا قصری که دارد پای ثابت اندر آب
سر ز رفعت برکشیده تا به اوج آفتاب

آفتاب از عکس جام روشنش بر روزنش
کرد خوش خوش رخ نهان حتی توارت بالحجاب

از خجالت ها که می یابد ز نقش دلکشش
روح مانی ماند خواهد تا قیامت در عذاب

آفرین بر دست استادی که نقاشیش کرد
کس تواند بست هرگز زین صفت نقشی بر آب ؟

وضع او بر طالع ثابت نهاد استاد صنع
تا بسان بیت معمورش نبیند کس خراب

چون وزیر شه نشان در صدرگاه او نشست
آستانش خلق عالم را بود حسن المآب

بر که او را چگویم راست حوض کوثرست
گر بود آبی که از کوثر همی خندد گلاب

بر کنارش خشت پخته رشگ یاقوتست و لعل
در میانش سنگ ریزه غیرت در خوشاب

با خرد گفتم مقامی هست با زینت چنین
گفت فردوس است و بس والله اعلم بالصواب

باز پرسیدم که دروی مسند تمکین که راست
گفت خوش گفتی زمن بشنو سؤالت را جواب

آصف ثانی علاءالملک را کز فر اوست
این گل افشان بر مثال باغ جنت مستطاب

آن که بیداری بختش چون به گیتی سر کشد
تا ابد یأجوج فتنه دیده نگشاید ز خواب

وانکه عزم او بهر جانب که بر تابد عنان
برق نتواند که ماند پیش او پا در رکاب

دولتش پاینده بادا تا برغم دشمنان
قرنها نوشد درو با دوستان جام شراب

گه گهی هم جرعه ای ریزد سوی ابن یمین
تا شود چاکر به یمن دولت او کامیاب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ٨ - وله
گوهر بعدی:شمارهٔ ١٠ - ایضاً قصیده در مدح و تهنیت ورود امیر یحیی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.