۱۶۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ٢٨ - وله در تهنیت عید روزه

شهریارا ماه روزه بر تو میمون باد و هست
همچو عیدت روزها یکسر همایون باد و هست

تاج ملک و دین علی کز صبغه الله تا ابد
بخت روز افزونت را رخساره گلگون باد و هست

نو عروس ملک را همچون تو دامادی نخاست
جای آن داری بگویم بر تو مفتون باد و هست

خاک پایت کز شرف تاج سرشاهان بود
چون گل از خون دل اعدات معجون باد و هست

چون شنید از باغ ملکت بد کنش بوی بهی
چون انارش دل زغم پر قطره خون باد و هست

هر سعادت کان ازین پس بود و باشد تا ابد
از برای نظم کارت یکسر اکنون باد و هست

از فروغ گوهر شهوار تاج خسرویت
چشم حاسد چو نصدف پر در مکنون باد و هست

فتنه را دایم ز شربتخانه انصاف تو
پرورش از شیره خشخاش و افیون باد و هست

در جهان از لطف ایزد هیچ چیزت نیست کم
وز همه چیزیکه باشد عمرت افزون باد و هست

از گزند روزگار پیر بخت نو جوانت
دایم اندر عصمت دارای بیچون باد و هست

تا نباشد کار گردون را سر و پائی پدید
کار خصمت بی سر و پا همچو گردون باد و هست

تا بود سیماب و گوگرد ابتدای زر و سیم
دشمنت چو نسیم و زر در خاک مدفون باد و هست

تا کند از جان نثار حضرت میمون تو
با یسار ابن یمین از در موزون باد و هست

عمرت اندر کامرانی کم مباد از عمر نوح
مالت افزون تر بسی از مال قارون باد و هست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ٢٧ - وله ایضاً ملمع در مدح وجیه الدین مسعود شاه
گوهر بعدی:شمارهٔ ٢٩ - قصیده در مدح خواجه یحیی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.