هوش مصنوعی:
این متن یک شعر حماسی و مدحی است که به ستایش پادشاهی قدرتمند و عادل میپردازد. در این شعر، از پیروزی ها نظام ملک و دین، فتوحات نظامی، عدالت و حکمت پادشاه، و الطاف الهی در پشتیبانی از او سخن گفته میشود. همچنین، به قدرت و همت بالای پادشاه در گسترش قلمرو خود و برقراری نظم و عدالت اشاره شده است.
رده سنی:
16+
این متن به دلیل استفاده از زبان پیچیده و ادبی، مفاهیم تاریخی و سیاسی، و اشاره به جنگها و فتوحات، برای مخاطبان جوانتر ممکن است سنگین و نامفهوم باشد. همچنین، درک کامل مفاهیم مدحی و حماسی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک دارد.
شمارهٔ ٢٩ - قصیده در مدح خواجه یحیی
کار ملک و دین بحمدالله نظام از سرگرفت
مصطفی بطحا گشاد و مرتضی خیبر گرفت
رایت منصور شاه از عون یزدان هر زمان
لشکری دیگر شکست و کشوری دیگر گرفت
خسرو جمشید فر سلطان نظام ملک و دین
آنکه ملک و دین از صد فرخی و فر گرفت
سرور گردنکشان یحیی که چون الیاس و خضر
از مددکاری ایزد ملک بحر و بر گرفت
سایه الطاف یزدان آنکه همچون آفتاب
ز ابتدای باختر تا غایت خاور گرفت
وانکه چون بهر شکار آورد پای اندر رکاب
شهریاری با سپاه و تخت با افسر گرفت
شاهباز همت او سر بسر آفاق را
همچو سیمرغ فلک در زیر بال و پر گرفت
خسرو سیاره زان گیرد جهان کو هر صباح
فال فرخ زان رخ همچون مه انور گرفت
یک سحر بهر تماشا رأی عالی همتش
ره سوی این منظر فیروزه پیکر بر گرفت
از برای مقدم میمونش آئین بند صنع
چارطاق هفت منظر در زر و زیور گرفت
ذره ئی از شمع رأیش کرد خورشید اقتباس
وز فروغ آن چراغ مهر انور در گرفت
منشی گردون قلم الا بمدح او نراند
زهره زهرا بیاد بزم او مزمر گرفت
از برای بزم عامش خسرو سیارگان
زرگری میکرد تا آفاق را در زر گرفت
گر نبرد از بحر طبعش ابر نیسان فضله ئی
پس چرا در دل صدف از فیض او گوهر گرفت
در صفات لفظ شیرینکار او ابن یمین
هست چون طوطی که در منقار خود شکر گرفت
عقل کار آگاه داند کز لب و چشمست بس
گر بگیتی دشمنش قسمی ز خشک و تر گرفت
حزم او وقت درنگ و عزم او گاه شتاب
رسم خاک آورد پیدا عادت صرصر گرفت
نو عروس حجله زربفت یعنی آفتاب
در سر از تشویر رأیش نیلگون چادر گرفت
از نهیب احتساب حزم او بیند خرد
کز صراحی خون چکید و در دل ساغر گرفت
سرکشید از آتش خشمش بگردون شعله ئی
وز شرارش سطح گردون سر بسر اخگر گرفت
آستانش هر که چون در بوسه جای خود نکرد
حلقه وار از دار دنیا زود راه در گرفت
از شهان کس را جز او گویند کانی کانچنانک
هر یکی یا شهریاری یا یکی صفدر گرفت
خسرو مازندران چون مرزبان طوس بود
رأی نقض عهد میزد لاجرم کیفر گرفت
تا عدوش از زخم گرزسرگران در خواب شد
هر کجا شاهی ز بیمش ترک خواب و خور گرفت
کافران جستند راه از مؤمنان سوی گریز
خود میسرشان نشد مؤمن ره کافر گرفت
گر جهانی را بهم بر زد که داند سر آن
کهتران را کی رسد بر سیرت مهتر گرفت
هر چه باشد بعد ازین گو باش خود نیکی بود
شه بکام خویش باری اینزمان کشور گرفت
کشور شاهان گرفتن باد کار شهریار
تا ردیف شعر سازد هر سخن گستر گرفت
هر که دید آن حال یا از دیگری بشنید گفت
کار ملک و دین بحمد الله نظام از سر گرفت
مصطفی بطحا گشاد و مرتضی خیبر گرفت
رایت منصور شاه از عون یزدان هر زمان
لشکری دیگر شکست و کشوری دیگر گرفت
خسرو جمشید فر سلطان نظام ملک و دین
آنکه ملک و دین از صد فرخی و فر گرفت
سرور گردنکشان یحیی که چون الیاس و خضر
از مددکاری ایزد ملک بحر و بر گرفت
سایه الطاف یزدان آنکه همچون آفتاب
ز ابتدای باختر تا غایت خاور گرفت
وانکه چون بهر شکار آورد پای اندر رکاب
شهریاری با سپاه و تخت با افسر گرفت
شاهباز همت او سر بسر آفاق را
همچو سیمرغ فلک در زیر بال و پر گرفت
خسرو سیاره زان گیرد جهان کو هر صباح
فال فرخ زان رخ همچون مه انور گرفت
یک سحر بهر تماشا رأی عالی همتش
ره سوی این منظر فیروزه پیکر بر گرفت
از برای مقدم میمونش آئین بند صنع
چارطاق هفت منظر در زر و زیور گرفت
ذره ئی از شمع رأیش کرد خورشید اقتباس
وز فروغ آن چراغ مهر انور در گرفت
منشی گردون قلم الا بمدح او نراند
زهره زهرا بیاد بزم او مزمر گرفت
از برای بزم عامش خسرو سیارگان
زرگری میکرد تا آفاق را در زر گرفت
گر نبرد از بحر طبعش ابر نیسان فضله ئی
پس چرا در دل صدف از فیض او گوهر گرفت
در صفات لفظ شیرینکار او ابن یمین
هست چون طوطی که در منقار خود شکر گرفت
عقل کار آگاه داند کز لب و چشمست بس
گر بگیتی دشمنش قسمی ز خشک و تر گرفت
حزم او وقت درنگ و عزم او گاه شتاب
رسم خاک آورد پیدا عادت صرصر گرفت
نو عروس حجله زربفت یعنی آفتاب
در سر از تشویر رأیش نیلگون چادر گرفت
از نهیب احتساب حزم او بیند خرد
کز صراحی خون چکید و در دل ساغر گرفت
سرکشید از آتش خشمش بگردون شعله ئی
وز شرارش سطح گردون سر بسر اخگر گرفت
آستانش هر که چون در بوسه جای خود نکرد
حلقه وار از دار دنیا زود راه در گرفت
از شهان کس را جز او گویند کانی کانچنانک
هر یکی یا شهریاری یا یکی صفدر گرفت
خسرو مازندران چون مرزبان طوس بود
رأی نقض عهد میزد لاجرم کیفر گرفت
تا عدوش از زخم گرزسرگران در خواب شد
هر کجا شاهی ز بیمش ترک خواب و خور گرفت
کافران جستند راه از مؤمنان سوی گریز
خود میسرشان نشد مؤمن ره کافر گرفت
گر جهانی را بهم بر زد که داند سر آن
کهتران را کی رسد بر سیرت مهتر گرفت
هر چه باشد بعد ازین گو باش خود نیکی بود
شه بکام خویش باری اینزمان کشور گرفت
کشور شاهان گرفتن باد کار شهریار
تا ردیف شعر سازد هر سخن گستر گرفت
هر که دید آن حال یا از دیگری بشنید گفت
کار ملک و دین بحمد الله نظام از سر گرفت
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۲۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ٢٨ - وله در تهنیت عید روزه
گوهر بعدی:شمارهٔ ٣٠ - قصیده در مدح حضرت علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیه و الثناء و تعریف بقعه منوره او
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.