۱۴۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ٨٣ - وله ایضاً

زهی خجسته شبی کز درم نسیم سحر
بفرخی و سعادت بمن رسید خبر

که تاج دولت و دین سرور زمان و زمین
که بر زمین و زمان باد تا ابد سرور

خدایگان جهان آنکه با جلالت و قدر
نزاد مثل وی از مادر زمانه پسر

ستوده تاجوری خسروی شهنشاهی
که زیب و زینت گاهست و زیور افسر

بیمن طالع فیروز و فال سعد رسید
بمستقر سعادت قرین فتح و ظفر

ز فر مقدم میمونش گشت دار الملک
چو روضه ئی که بود چشمه ساراوکوثر

چو حال رجعت و کیفیت قدوم بگفت
بشارت دگرم داد باد جان پرور

چه گفت گفت که دارای ملک و داور دین
که دین و ملک بدو فرخ اندو نیک اختر

محیط مرکز جاه و جلال خواجه علی
که چون علی ابوطالب است نام آور

جهان جود که با طبعش آشنائی یافت
کرم چنانکه بود امتزاج شیر و شکر

بیافت از کرم کردگار عزوجل
هزارگونه فتوح اندرین ستوده سفر

ز هر چه داد خدایش ستوده تر آنست
که با هزار شکوه و جلال و زینت و فر

خجسته مسند بلقیس عهد را افتاد
بتختگاه سلیمان روزگار گذر

گذر مگوی که خورشید برج عصمت را
فلک بسایه ماه دو هفته داد مقر

چو یافت ابن یمین آگهی ز صورت حال
بر آن مبشر میمون بجای نقره و زر

ز بحر خاطر خویش آنچنان کزو آید
نثار کرد چو ابر بهار در و گهر

بقرنها نه همانا که اتفاق افتد
بدین سعادت و بهجت طراز شمس و قمر

بلطف خویش خدا تا ابد جدا مکناد
مر این دو اختر فرخنده راز یکدیگر

بحسن عشرت و بزم و نشاطشان همه وقت
زمانه باد ندیم وز زهره خنیاگر

هر آنچه خاطر ایشان ملول باشد از آن
چو حلقه باد ز خلوتسرایشان بر در
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ٨٢ - قصیده گوهر
گوهر بعدی:شمارهٔ ٨۴ - قصیده در مدح معزالدین حسین کرت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.