۱۵۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ١۶١ - قصیده عیدیه

نو گشت ماه عید بیمن و مبارکی
ساقی بیار باده گلرنگ رادکی

در بزم خسروی که گه نشر مکرمات
طی کرد ذکر حاتم و یحیی برمکی

سلطان وجیه دولت و دین آنکه در کفش
آید ز برگ بید گه کین بلا رکی

در روز رزم در رخ زرنیخ فام خصم
کرده غبار موکب میمونش آهکی

در گوش صفدرانش بهیجا خروش کوس
با ذوقتر بود ز نوای چکاوکی

گلگون بخون دیده خود میکند عدوش
رخسار خویش را که شد از بیم سپرکی

با عدل شاملش نتوان یافت در جهان
یکتن که باشد از ستم دهر مشتکی

جائیکه رأی پیر زند بخت نوجوانش
آنجا سپهر پیر نهد سر بکودکی

بادا عدوش را ز گشاد کمان چرخ
مژگان بچشم شوخ درون کرده ناوکی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ١۶٠ - وله ایضاً
گوهر بعدی:شمارهٔ ١۶٢ - وله
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.