۱۷۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۵

بر سپهر حسن رویش آفتابی دیگرست
لیکن از شعر سیاهش سایبانی دیگرست

زینت خوبان بگاه جلوه از زیور بود
روی شهر آرای تو زیب و بهای زیورست

گفتم آرم در دهن ناگه لبت خندید و گفت
ز آن نمیترسی که بگدازد نه آخر شکرست

با خرد گفتم که زیر سایه زلفش رخ است
گفت میگویند اما آفتابی دیگرست

درد عشقش چون نهان دارم که بر رویم ز اشک
شرح آن را خوش خطی از سیم بر سطح زرست

بس که هست ابن یمین را آرزوی وصل او
یک سخن کز روی معنی گنجهای گوهرست

استعارت کرد از درگاه شاهنشاه و گفت
باز اندر دل تمنای وصال دلبرست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.