هوش مصنوعی:
این متن شعری است که در آن شاعر از تغییر مسیر زندگی خود از مسجد به سوی خرابات (محل عیاشی) سخن میگوید. او از سرنوشت بد خود شکایت کرده و بیان میکند که خانه اصلی او خرابات بوده است. شاعر از قضا و قدر و تقدیر الهی صحبت میکند و از عذرخواهی و توبه سخن میگوید. در نهایت، او به خواننده توصیه میکند که از خواب غفلت بیدار شود و برای آخرت توشهای فراهم کند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، اشاره به مفاهیمی مانند خرابات و مستی ممکن است برای مخاطبان جوانتر نامناسب باشد.
بخش ۳۷ - داستان زاهد توبه شکن
مسجدیئی بسته آفات شد
معتکف کوی خرابات شد
می به دهن برد و چو می میگریست
کای من بیچاره مرا چاره چیست
مرغ هوا در دلم آرام گرد
دانه تسبیح مرا دام کرد
کعبه مرا رهزن اوقات بود
خانه اصلیم خرابات بود
طالع بد بود و بد اختر شدم
نامزد کوی قلندر شدم
چشم ادب زیر نقاب از منست
کوی خرابات خراب از منست
تنگ جهان بر من مهجور باد
گرد من ازدامن من دور باد
گر نه قضا بود من و لات کی
مسجدی و کوی خرابات کی
همت از آنجا که نظر کرده بود
گفت جوابی که در آن پرده بود
کاین روش از راه قضا دور دار
چون تو قضا را بجوی صد هزار
بر در عذر آی و گنه را بشوی
آنگه ازین شیوه حدیثی بگوی
چون تو روی عذر پذیرت برند
ورنه خود آیند و اسیرت برند
سبزه چریدن ز سر خاک بس
نیشکر سبز تو افلاک بس
تا نبرد خوابت ازو گوشه کن
اندکی از بهر عدم توشه کن
خوش نبود دیده به خوناب در
زنده و مرده به یکی خواب در
دین که ترا دید چنین مست خواب
چهره نهان کرد به زیر نقاب
خیز نظامی که ملک بر نشست
همسر اینجا چه شوی پای بست
معتکف کوی خرابات شد
می به دهن برد و چو می میگریست
کای من بیچاره مرا چاره چیست
مرغ هوا در دلم آرام گرد
دانه تسبیح مرا دام کرد
کعبه مرا رهزن اوقات بود
خانه اصلیم خرابات بود
طالع بد بود و بد اختر شدم
نامزد کوی قلندر شدم
چشم ادب زیر نقاب از منست
کوی خرابات خراب از منست
تنگ جهان بر من مهجور باد
گرد من ازدامن من دور باد
گر نه قضا بود من و لات کی
مسجدی و کوی خرابات کی
همت از آنجا که نظر کرده بود
گفت جوابی که در آن پرده بود
کاین روش از راه قضا دور دار
چون تو قضا را بجوی صد هزار
بر در عذر آی و گنه را بشوی
آنگه ازین شیوه حدیثی بگوی
چون تو روی عذر پذیرت برند
ورنه خود آیند و اسیرت برند
سبزه چریدن ز سر خاک بس
نیشکر سبز تو افلاک بس
تا نبرد خوابت ازو گوشه کن
اندکی از بهر عدم توشه کن
خوش نبود دیده به خوناب در
زنده و مرده به یکی خواب در
دین که ترا دید چنین مست خواب
چهره نهان کرد به زیر نقاب
خیز نظامی که ملک بر نشست
همسر اینجا چه شوی پای بست
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۷
۱۰۰۲
حمایت مالی از گوهرین
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۳۶ - مقالت نهم در تک مونات دنیوی
گوهر بعدی:بخش ۳۸ - مقالت دهم در نمودار آخرالزمان
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.