۱۲۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ١۵۴

گر مرا دور فلک کرد تهیدست چو سرو
نیم آزاده گرم بر دل از آن باری هست

چکنم گنج زر و رنج نگهداشتنش
هر کجا تازه گلی در پی آن خاری هست

روز و شب منتظر حارث و وارث باشد
هر کجا آز وری ضابط وزر داری هست

شکرها میکنم ارسیم و زری نیست مرا
که فراغت ز نگهداشتنش باری هست

نشوم شاد به تنگی زر و سیم از پی آنک
وز نگهداشتنش غائله بسیاری هست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ١۵٣
گوهر بعدی:شمارهٔ ١۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.