۱۴۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ٢٧۵

خیمه بوالعجبی زد فلک شعبده باز
هر دم از پرده برون نقش دگر گون آرد

صبحدم از سر کین تیغ ز خورشید کشید
وز شفق شام مبادا که شبیخون آرد

شد دلم خون و ندانست کسی کاخر کار
تا ازینحقه سر بسته چه بیرون آرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ٢٧۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ٢٧۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.