۱۱۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ٢٨٢

دشمنی دوسترویم افتادست
که ز هسیتش نیست خواهم شد

هر رهی کان گرفتم اندر پیش
گشت خر سنگ و بند راهم شد

بسکه زد رای ناصواب مرا
عرض عرض و مال و جاهم شد

بو که باری ز دست او برهم
بسلامت سر ار کلاهم شد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ٢٨١
گوهر بعدی:شمارهٔ ٢٨٣
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.