۱۵۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ٣۴٢

گفتیم بکوشش بتوان یافت در آفاق
یاری که توانیم همه عمر بهم بود

سر تا سر آفاق بگشتیم و ندیدیم
یاری که توان گفت که از اهل کرم بود

دیدیم سه یار از همه عالم که در ایشان
آئین صفا بود و دم صدق و قدم بود

یاری که بدست آمد و سر باخت شب و روز
واندر همه حالی بقدم بود قلم بود

و آن یار که بد همدم و دم زد ز سر صدق
صبح است که با ما همه دم در سر دم بود

و آن یار که با ما بوفا بود یکی دم
غیبت ننمود از دل سودا زده غم بود

گر معرفتت هست برون زین مطلب یار
تا عاقبت کار نباید به ندم بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ٣۴١
گوهر بعدی:شمارهٔ ٣۴٣
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.