هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از ناملایمات روزگار و بی‌عدالتی‌های جهان شکایت می‌کند. او احساس می‌کند که آسمان و چرخ روزگار با او دشمنی دارند و هرچه بدی است به او می‌رسد. شاعر از ناتوانی خود در برابر این شرایط گله می‌کند و تنها راه نجات را درخواست کمک از خدا می‌داند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین استفاده از استعاره‌های پیچیده و زبان ادبی سنگین، فهم شعر را برای سنین پایین‌تر دشوار می‌سازد.

شمارهٔ ۴٠٢

بنگر چه سرخ چشمی و شوخی همیکند
با من کبود روی سپهر سیاه کار

بر خوان روزگار نگردم بصبر سیر
اینست کار بنده بتر زین مخواه کار

کارم تباه میکند این چرخ دون پرست
ز آن غصه کم نیافت چو دونان تباه کار

با من همی کند ز بدی هر چه میکند
با دیگریش نیست بدین رسم و راه کار

مهمان اگر رسد برم-از شرم نیستی
ماند سرم بپیش درون چون گناهکار

هست اینزمان مباشر کار آنکه نیستش
از راه طبع جز غم آب و گیاه کار

ابن یمین گشایش کارت ز حق طلب
نگشایدت ز هیچ امیر و ز شاه کار
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴٠١
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴٠٣
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.