۱۱۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۴٨

بر من سپهر کرده نعیم جهان حرام
از رشک گفته هام که سحری بود حلال

آبم نه در سبو و مرا دست نام و ننگ
دامن گرفته از پی نان دادن عیال

زینحالتی که دید عجبتر که تشنه لب
جان میدهیم بر طرف چشمه زلال

آنچشمه چیست حضرت شاهی که در جهان
بحریست همتش که بود موج آن نوال

سلطان نطام دولت و ملت که جود او
گوید جواب پیشتر از گفتن سئوال

منبعد نظم کار مفوض برای اوست
ز ابن یمین بس این که بیان کرد وصف حال
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۴٧
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۴٩
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.