هوش مصنوعی: شاعر از ورود خود به عراق و ملاقات با سعدالدین مسعود، وارث املاک اینجو، می‌گوید. سعدالدین با او به گرمی برخورد کرد و هزار دینار به او بخشید. اما بعداً این مبلغ را به فردی دیگر واگذار کرد که رفتار مناسبی نداشت. شاعر از این رفتار ناخوشایند متعجب است و آن را با نیکی‌های اولیه سعدالدین در تضاد می‌بیند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم انتزاعی و انتقادی است که درک آن برای مخاطبان کم‌سن‌وسال دشوار است. همچنین ممکن است نیاز به توضیح برخی اصطلاحات و مفاهیم تاریخی داشته باشد.

شمارهٔ ۵۶٩

وارث املاک اینجو سعد دین مسعود آنک
عرضه خواهم داشتن در خدمت او شرح حال

از خراسان چون نهادم پای در ملک عراق
بود اول کس که کردم بر درش حط رحال

راستی را نیک توجیهی بترحیبم بگفت
آنچنان کآید ز ذات پاک هر نیکو خصال

چون بخرجی احتیاجم دید دیناری هزار
از کرم ده شانزده انعام کرد اما عوال

بعد از آن آنرا حوالت کرد با فرزانه ئی
گر بزی روشندلی صاحب کمال

راستی را آنچه من دیدم ز نا اهلی او
شرح آن نتوان که بیرونست از حد مقال

با چنان نیکی که اول خواجه سعد الدین نمود
حیف بود آخر زدن بر طبل بدنامی دوال

گوئیا کز من گناهی بس بزرگ آمد پدید
کو چنین ناگه مرا افکند با سگ در جوال
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۶٨
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵٧٠
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.