۱۳۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۶٩

وارث املاک اینجو سعد دین مسعود آنک
عرضه خواهم داشتن در خدمت او شرح حال

از خراسان چون نهادم پای در ملک عراق
بود اول کس که کردم بر درش حط رحال

راستی را نیک توجیهی بترحیبم بگفت
آنچنان کآید ز ذات پاک هر نیکو خصال

چون بخرجی احتیاجم دید دیناری هزار
از کرم ده شانزده انعام کرد اما عوال

بعد از آن آنرا حوالت کرد با فرزانه ئی
گر بزی روشندلی صاحب کمال

راستی را آنچه من دیدم ز نا اهلی او
شرح آن نتوان که بیرونست از حد مقال

با چنان نیکی که اول خواجه سعد الدین نمود
حیف بود آخر زدن بر طبل بدنامی دوال

گوئیا کز من گناهی بس بزرگ آمد پدید
کو چنین ناگه مرا افکند با سگ در جوال
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۶٨
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵٧٠
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.