۱۵۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ٢ - غزل

فلک با ما سر یاری ندارد
بجز میل دلا زاری ندارد

ز پهلوی من این گردون بیمهر
جز آهنگ جگر خواری ندارد

چه بیدادست یا رب چرخ گردان
که کاری جز ستمکاری ندارد

دلم از وی چو زلف و چشم خوبان
بجز تشویش و بیماری ندارد

بود در نظم کارم بس گرانجان
اگر چه جز سبکساری ندارد

ازان چون ابر گریانم که چون رعد
دلم جز ناله و زاری ندارد

گرانجانی بختم بین که از وی
خرد امید بیداری ندارد

دلا آخر ز گردون چند پرسی
که بر دردم دوا داری ندارد

فلک را هیچ اگر آزرم باشد
عزیزانرا بدین خواری ندارد

ز هجر دوستان ابن یمین را
بدشمنکامی و زاری ندارد
بدشمنکامی و زاری ندارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ١ - کارنامه
گوهر بعدی:شمارهٔ ٣
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.