۱۸۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۵ - قصیده

ای کرده تو بر ملک تکبر
وی کرده فلک بتو تفاخر

ای پایه منصب رفیعت
بر تر ز تصرف تفکر

از قدر تو چرخ در ترفع
وز رای تو عقل در تحیر

حزم تو مسلم از تهاون
عزم تو منزه از تغیر

در شرح خصایل حمیدت
مستغرق مد سبعه ابحر

در مصعد همتت فلک را
از عجز فتاده سنگ در سر

از جود تو گشته تهی دست
وز صیت تو گوش آسمان

بشنید صدف ز ماهی گنگ
در مدح تو لفظهای چون در

شد نامیه طفل حجر تو صدر
شد ناطقه مدح گوی تو حر

زان ناطقه میکند تحدث
زان نامیه می کند تکبر

با جود تو کیست کان که ندهد
یک قطره لعل بی تزجر

انعام تو خاص و عام را هست
چون فیض خدای بر تواتر

حق از سر کلک شب نگارت
چون صبح همی کند تظاهر

زانصاف تو آهوی سبکدل
با شیر همی کند تنمر

گردون ز شرف همی نماید
بر فور بخدمتت تو فر

با دست و دل تو کان و دریا
دعوی نکنند از تکاثر

شد عدل تو دشمن تظلم
شد عفو تو عاشق تعثر

هم لطف تو چون هواروا نبخش
هم قهر تو چون اجل گلوبر

ای با همه کس ترا تفضل
وی درهمه فن ترا تبحر

محکوم تو شد سپهر فاحکم
مأمور تو شد زمانه فامر

با عدل تو ظلم گشت منصف
در عهد تو جود گشت لمتر

با خشم تو نیست ذوق جان حلو
از لفظ تو نیست حرف حق مر

در عهد تو تیغ میکشد مهر؟
این باشد غایت تهور

بارأی تو خنده میزند صبح؟
اینست نهایت تمسخر

در صف نعال روز بارت
جویند صدور دین تصدر

از صدمت خشمت او فتادست
در سینه آسمان تکسر

کردست زبهر مرکبت چرخ
از جاده کهکشان شب آخور

اندیشه مدح تو بخاطر
بهتر ز هزار من بلادر

هردم که زنم نه در محدیحت
زان دم زدنم بود تحیر

جاوید بکام زی که مارا
هم بر ز مدیح تست و هم بر

در بندگیت مرا چه باقیست
جز حلقه گوش و نام سنقر

مدح تو و التقات غیری
هرگز نکنم من این تجاسر

تا هست حواس را تصرف
تا هست خیال را تصور

بادات بقای عمر چندان
کاندر عددش بود تعذر

روزت همه عید و از پی عید
بد خواه ترا کغن بگازر

اعدای ترا قبول چونان
کامروز بود قبول اشتر

در منصب جاه تو قدم
در مدت عمر تو تأخر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۴ - من کلامه غفرله
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۶ - در مدح رکن الدین مسعود
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.