۱۸۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۴ - در مدح امام عالم صدرالدین

به خوب طالع و فرخنده روز و فرخ فال
بتافت از افق شرع آفتاب کمال

چه آفتابی رخشنده رای و بخشنده
نبرده ننگ کسوف و ندیده نقض زوال

امام عالم و مخدوم عصر صدرالدین
سپر مهر لقا و سحاب بحر نوال

زهی عطای تو مکثار و باس تو مقدام
زهی سخای تو مضیاف و خلق تو مفضال

کف تو ضامن ارزاق و واهب اموال
در تو قبله ی اقبال و کعبه ی آمال

ز فیض جود تو بحر محیط یک قطره
به سنگ حلم تو صد کوه قاف یک مثقال

نواله خوار سر خوان تو ملوک و ملک
حوله دار در خلق تو شمول و شمال

تو عقل محضی و ابنای دهر همچو دماغ
تو روح صرفی و اهل زمانه چون تمثال

تو راست بر همگان سروری به استحقاق
تو راست بر همگان خواجگی به استقلال

رفیع منصب تو بر سر سیادت تاج
خجسته مسند تو بر رخ شریعت خال

حلال پیش جنابت جناب بیت حرام
حرام پیش حدیثت حدیث سحر حلال

ز دست جود تو رنجور بوده اند الحق
مدام بازوی وزان و ساعد کیال

گزاف کار سخای تو از میان بر دست
مدنقی ترازوی و زحمت مکیال

ز بس که غارت کردند وای دست و دلت
اگر نخواهند از کان و بحر استحلال

درآن دیار که حزمت بر او کشد سدی
نیابد آنجا یأجوج فتنه و هیچ مجال

کسی که گوید کز روح محض بود مسیح
تمام باشد او را به ذاتت استدلال

هوس گرفت مگر چرخ را که پی گیرد
سوی مدارج قدر رفیعت اینت محال

تراست آن شرف صدور و مرتبت که درو
چو من نشیند روح القدس به صف نعال

زمقدم تو سپاهان اگر شدی آگاه
تو را از آن سوی زنگان نمودی استقبال

زفرقت تو چه گویم چه رفت بر سر ما
ز غیبت تو ندانم که چون گذشت احوال

نه خواب چشم و نه صبر دل و نه راحت تن
نه طعم عیش و نه امن سر و نه عصمت مال

از آرزوی تو سالی به قیمت روزی
در انتظار تو روزی به قامت صدسال

بمانده بی تو من از جور دهر سرگردان
گرفته بی تو مرا از وجود خویش ملال

چنان به وعده همی کرد چرخ مولامول
که شد ز خون دلم طشت چرخ مالامال

همی نبشت زمانه جریده ی آفاق
همی نوشت ستاره صحیفه ی آجال

دراز قصه چه خوانم که کم نخواهد شد
و گر چه رانم عمری سخن بدین منوال

هزار شکر خدا را که رایت تو رسید
به مستقر جلال و به مرکز اقبال

چو باز دیدم این طلعت مبارک تو
همه سلامت دان آن صواعق و اهوال

همیشه تا که بنالند بیدلان ز فراق
همیشه تا که ببالند عاشقان ز وصال

فلک مقبم درت باالعشی و الاشراق
جهان به کام دلت بالغدو والاصال
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۳ - در مدح ملک اعظم اردشیربن حسن اسپهبد مازندران
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۵ - در مدح قاضی نظام الدین
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.