۱۶۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱ - در مدح رکن الدین

باد بهشتست یا نسیم بهارست
بوی بهارست؟ نیست مشگ تتارست

برگ گلست این نه؟ چیست عارض دلبر
شاخ بنفشه است؟ نیست طره یارست

باغ چو فردوس پر ز نقش بدیعست
خاک چو ارژنگ پر ز نقش و نگارست

لاله همی می کشد بجام عقیقین
نرگس را از چه روی رنج خمارست

زاب بگل بر هزار نقش لطیفست
زابر بگل بر هزار گونه نگارست

لاله شکفته میان باغ تو گوئی
مجمر و مشگست یا نه خط و عذارست

گشت جهان از بهار همچو بهشتی
این چه جهانست یارب این چه بهارست
باغ کنایت ز روضه های بهشتست
شاخ حکایت ز جامه های فرشتست

خیز که از باغ بوی نسترن آمد
خیز که بر شاخ برگ یاسمن آمد

خاک بخندید باز و آتش گل را
از نفس باد آب در دهن آمد

بر رخ آب از نسیم صد گره افتاد
در سر زلف بنفشه صدشکن آمد

لاله سیراب باز در قدح آویخت
نرگس سرمست باز در چمن آمد

سرخ شد و خوی گرفت عارض لاله
کز ره دور آمد و بتاختن آمد

نرگس بگشاد بازدیده چو یعقوب
کش زدم باد بوی پیرهن آمد

شاخ برهنه دگر بحلیه درون شد
بلبل خاموش باز در سخن آمد
قدرت معبود پایدت که ببینی
سوی چمن شوبخانه درچه نشینی

باد بهار آمد و زگل خبر آورد
ابر ز بهر نثار او گهر آورد

بیعت با او بکرده اند ریاحین
نرگس آمد ز پیش و تاج زر آورد

شاخ بنفشه مگر بباغ تو گوئی
باز سر زلف سوی یکدیگر آورد

نیم شکفته بباغ لاله همانا
دست ز حناکنون مگر بدر آورد

باد مگر نافه های تبت بگشاد
ابر مگر رزمه های شوشتر آورد

گفتم با بید خنجر از چه کشیدی
گفت ندانی چنار دست برآورد
باد که چون او نسیم مشگ ختا نیست
شمه از بوی خلق خواجه ما نیست

صدر جهان رکن دین سپهر سعادت
آنکه مر او را مسلمست سیادت

هست محلش ز اوج چرخ فراتر
هست عطایش زابر و بحر زیادت

عقل ازو قاصرست وقت کفایت
چرخ ازو عاجزست گاه جلادت

ای دل پاک تو کرده علم بمونس
ای کف راد تو کرده جود بعادت

از فلکت بند کیست وزتو اشارت
از قدرت امتثال وز تو ارادت

مدحت تو لازم است همچو تلاوت
خدمت تو واجبست همچو عبادت

کلک نگیرد بنانت جز بفتاوی
لا نرود بر زبانت جز بشهادت
عقل خجل گشته از تو کان چه بیانست
کان بفغان آمده که آن چه بنانست

بی اثر نعمت تو نیست دهانی
بی کمر خدمت تو نیست میانی

در ره تو چرخ کیست حلقه بگوشی
بر در تو عقل کیست بسته دهانی

چون تو نخیزد بروزگار کریمی
چون تو نزاید ز چرخ پیر جوانی

از کرم تست تازه شاخ مروت
وز سخن تست زنده جان جهانی

کمتر لفظی ز تو ذخیره بحری
کمتر بخشش ز تو نهاده کانی

زود شود از صریر کلک تو پیدا
هر چه زاسرار غیب هست نهانی

چرخ چو حزمت ندیده سخت رکابی
دهر چو عزمت ندیده گرم عنانی
ای کف راد تو گشته ضامن ارزاق
وی بتو زنده شده مکارم اخلاق

مرکب اقبال تو همیشه بزین باد
پایه قدرت فراز چرخ برین باد

در خم چوگان حکم تو همه ساله
حلقه چرخ کبود و گوی زمین باد

حاجت ها شد روا و مشکلها حل
از سر کلک تو و همیشه چنین باد

روز تو مستغرق رعایت خلقست
عمر تو مقصور بر رعایت دین باد

در همه وقتی معین شرع رسولی
در همه حالت خدای یار و معین باد

بر عدوی تو فلک کشیده کمانست
بر نفس او اجل گشاده کمین باد

تا مدد دهر از شهور و سنینست
عمر تو افرون تر از الوف و مئین باد
روی تو میمون و روی بخت تو گلگون
بر عدوی تو ز دور چرخ شبیخون
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰ - در مدح سلطان ملکشاه سلجوقی
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲ - در مدیح
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.