۱۹۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲ - آفتاب راد نیست

من عجب دارم همی از شاعران
تا چرا گویند راد است آفتاب

گرد صحرا سال و مه گردد همی
تا کجا در یابد او یک قطره آب

برخورد آن آب و آنگه میدهد
تشنگان را ریشخندی از سراب

باز بر خوانش بقرضه از نجوم
میستاند زر و سیم بی حساب

آب او زانگونه باشد خشک نم
نان او زین گونه باشد تنگیاب

با چنین وصفی که من کردم ازو
راد میخوانند او را از چه باب؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱ - تقاضای کاه
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳ - لغز شمشیر
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.