۱۵۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۰ - مرگ

آه ازین دور چرخ و گوش افلاک
آه ازین اختران کجرو نا پاک

عبرت ازین روزگار و چرخ نگیری
تا بسواری چه چا بکند و چه چالاک

ابلق ایام بر تو پی سپرد گرم
چون سرت آویخته هزار بفتراک

صبح چو کوتاه عمر آمد ازینروی
هر نفس از دست چرخ جامه کند چاک

از پی کم عمریست اینکه بدینحال
لاله جگر سوختست و نرگس غمناک

کس نبرد جان بدر ز گردش ایام
کس نبرد سر برون ز چنبر افلاک

مرگ بفرسایدت اگر چه بزرگی
زانکه از و هم نرست سید لولاک

می نکند مرگ قصد جان تو! زنهار
دست اجل کی رسد بجان تو! حاشاک

این فلک بی هنر نگر که شب و روز
روی زمین میکند ز اهل هنر پاک

گر شکم آدمی ز خاک شود سیر
چون نشود سیر زادمی شکم خاک
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۹ - بنده نوازی
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۱ - راست گوئی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.