۱۵۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵

باز مارا هوس خوش پسری افتادست
بازمان از پی دل دردسری افتادست

کار دل سخت بدافتاد درین بار که او
بکف سخت دل بد جگری افتادست

من نمیدانم کاین مشغله بر من زچه خاست
بیش ازین نیست که ما را نظری افتادست

هان بترس ایدل سرگشته که در آنسرکوی
هر کجا پای نهی تازه سری افتادست

چه خوشست اینکه شکایت کنم از عشق بدو
یعنی این کار مرا با دگری افتادست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.