هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و فراق معشوق می‌گوید و از درد هجران و اندوه ناشی از آن سخن می‌راند. او از بی‌قراری و ضعف خود در فراق یار می‌نالد و از معشوق می‌خواهد که به او رحم کند. شاعر همچنین به گذرا بودن عمر اشاره می‌کند و از معشوق می‌خواهد که روزهای باقی‌مانده را با او بگذراند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و وجود اندوه و فراق در شعر ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد.

شمارهٔ ۴

جانا نظری فرما کزجان رمقی ماندست
و اکنون غم کارم خور کاخر نسقی ماندست

از شرم رخ چون مه و انعارض گلرنگت
مه در کلفی رفته گل در عرقی ماندست

کردی بدلم دعوی وان نیز فدا کردم
زین بیش سخن باشد؟ بر بنده حقی ماندست؟

بی روی دلاویزت در هجر غم انگیزت
دلرا اثری خود نیست جانرا رمقی ماندست

گر سیم وزرم کمشد از من زچه برگشتی
در هجر توام پردر زرین طبقی ماندست

روزی دو سه نیک و بد درد سر ما میکش
کز دفتر عمر ما خود یک ورقی ماندست
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.