۱۷۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴

جانا نظری فرما کزجان رمقی ماندست
و اکنون غم کارم خور کاخر نسقی ماندست

از شرم رخ چون مه و انعارض گلرنگت
مه در کلفی رفته گل در عرقی ماندست

کردی بدلم دعوی وان نیز فدا کردم
زین بیش سخن باشد؟ بر بنده حقی ماندست؟

بی روی دلاویزت در هجر غم انگیزت
دلرا اثری خود نیست جانرا رمقی ماندست

گر سیم وزرم کمشد از من زچه برگشتی
در هجر توام پردر زرین طبقی ماندست

روزی دو سه نیک و بد درد سر ما میکش
کز دفتر عمر ما خود یک ورقی ماندست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.