۱۳۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۴

بوئی از بوستان همی آید
راحتی در روان همی آید

بنده باد گشته ام کز وی
بوی زلف فلان همی آید

باز دل بر فصول می پیچد
عشق بر بوی جان همی آید

پیش گلبرگ عارض تو ز شرم
غنچه بسته دهان همی آید

بزر و سیم غره شد نرگس
که چنین سرگران همی آید

رمقی مانده از دل و غم عشق
بتقاضای آن همی آید

غنچه ترتیب مهد می سازد
که صبا ناتوان همی آید

هم ز خنده خجل شود روزی
گل که خنده زنان همی آید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.