۱۴۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۶

خنک آنکه معشوقه چون تو دارد
که هرگز بیک بوسه یادش نیارد

وفا از دل تو کسی جوید ایجان
که خواهد که بر آب نقشی نگارد

مده وعده فردا که هجرت سرآن
ندارد که ما را بفردا گذارد

بزلفت سپردم دل و نیست برجای
کسی دل بهندوی کافر سپارد؟

میان من و تو دلی گشت ضایع
بیا تا ببینیم کاین دل که دارد

تو داری تو داری و داند همه کس
ولیکن بگفتن که یارد که یارد

مرا خود نمی باید این دل که ترسم
که درد سر دیگرم بر سر آرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.