۱۵۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۵

چگونه عاشقی را جان بماند
که چندین روز بی جانان بماند

دریغا جان که رفت اندر سردل
بدل راضی شدم گر جان بماند

زهجرت هر شبی چندان بنالم
کز آه من فلک حیران بماند

ز دیده اشک چندانی برانم
که چرخ از آب سرگردان بماند

ز تو چشم وفا هرگز ندارم
جفا کن تا توانی کان بماند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.