۱۳۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۹

چه باشد اگر با همه دوستگاری
مرا گوئی ای خسته چون میگذاری

نه با تو وصالی نه از تو سلامی
به نام ایزد الحق چه فرخنده یاری

گهی نوش صرفی گهی زهر نابی
تو معشوقه نی مردم روزگاری

مرا دوست خوانی پسم بار ندهی
زهی دوستداری زهی حق گذاری

بسی جهد کردم که بگذاری این خو
چو سودی نمیداشت هم سازگاری

چو گویم که بوسی تو گوئی که جانی
بده بوس و بستان بدین جان چه داری

به من بازده این دل ریش و رستیم
تو از این تقاضا من از خواستاری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.