۱۲۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷۳

آه ار ترا ز درد دل من خبر شدی
این انده دراز مگر مختصر شدی

چندان سخن که دوش بگفتم زحال خویش
آخر چه بودی ار سخنی کارگر شدی

چشم تو گر نبودی بیمار تیر او
چون بردلی زدی هم از انسوبدر شدی

دوش ارزجور تو دلم آهی زدی ز درد
والله که کارو بار تو زیر وزبر شدی

گفتی از آه تو نشود آینه سیاه
غره مشو چنین تو چه دانی مگر شدی

چندین هزار لابه که من میکنم بتو
یارب چه بودی ار دل تو نرمتر شدی

تو خفته چو بخت من ایدوست ورنه دوش
زان ناله های زار ترا هم خبر شدی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.