هوش مصنوعی: شاعر از معشوق می‌خواهد که به دیدنش بیاید، به طبیعت بروند و از گل‌ها تماشا کنند. او از معشوق می‌خواهد که وعده‌هایش را عملی کند و تنها به دیدارش بیاید. شاعر از زیبایی‌های طبیعت مانند گل‌ها و شکوفه‌ها سخن می‌گوید و در نهایت ابراز امیدواری می‌کند که معشوق به دیدارش بیاید.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عاشقانه و ادبی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۱۷۲

سر آن داری با ما که بصحرا آیی
ساعتی سوی گلستان بتماشا آیی

پرده کج ندهی وعده بفردا نکنی
که تو امروزدهی وعده و فردا آیی

از سردست باین پای اگر آیی بربام
پس یکی شرط دگر هست که تنها آیی

تو بدین نرگس بیمار چو پوئی سوی باغ
بعیادت بسوی نرگس رعنا آبی

از شکوفه چو ثریاست مرصع همه شاخ
ای مه چارده آخر بثریا آیی؟

بهمه حال چنین هم بنماند بازآ
بروم صبر کنم تن بزنم تا آیی
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.