۱۹۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۰

بیک پیمانه ام دیوانه کردند
ازین افیون که در پیمانه کردند

ثبات و صبر گنج بی زوالند
که منزل در دل ویرانه کردند

گشود این در چو از زندان تائید
کلید عشق را دندانه کردند

مرا آموختند این آشنایان
غمی کز خویشتن بیگانه کردند

چه شمع افروختند این خوبرویان
که دل را همپر پروانه کردند

چو حسن او بعالم داستان شد
حدیث عشق ما افسانه کردند

جماد و جانور در کشت انسان
هیولی و صور را دانه کردند

برست این دانه و بالید و بر داد
درودند و دل فرزانه کردند

جنود عقل را نازم که در راه
جهاد نفس را مردانه کردند

اسیر سر سربازان عشقم
که جان را همسر جانانه کردند

نبود این نه خم مینا که مستان
مرا دردیکش میخانه کردند

من آن بازم که پر دادند و پرواز
بسمت شه چو دور از لانه کردند

ز بام عرش دل کروبیان دوش
سر ما را کبوتر خانه کردند

پریرویان میان مجلس جمع
سر زلف بت من شانه کردند

صفا را نطق جان دادند آنان
که چوب خشک را حنانه کردند

بیک پیمانه ام بردند از دست
نمیدانم چه در پیمانه کردند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.