هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی و عاشقانه است که از مفاهیمی مانند درد عشق، رهایی از بندهای دنیوی، وصف یار، و استفاده از استعارههای زیبا مانند میخانه، زلف یار، و پروانه بهره میبرد. شاعر از تجربههای روحانی و عاشقانه خود سخن میگوید و با بیانی نمادین، حالات درونی خود را توصیف میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی دارد. همچنین، برخی از استعارهها و مفاهیم ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد.
شمارهٔ ۶۵
ساقی درد کشان دی در میخانه گشود
آشنائی نظر لطف ببیگانه گشود
برد در پای خم و بر دل پیمان شکنم
عقده ها بود بسی باز بپیمانه گشود
دل شد آزاد چو او از شکن زلف بخال
گره و سلسله و خم بسر شانه گشود
دام بادانه بهر مرغ زیان بود و مرا
کار مرغ دل ازین دام که با دانه گشود
کرد دیوانه ام از عشق و برین گونه زرد
چشم وا کرد و شفاخانه دیوانه گشود
من پی گنج غم عشق تو ویرانه شدم
مثلست اینکه در گنج بویرانه گشود
یار با من سخنی گفت و ز هر عضو مرا
بنوانطق چو از استن حنانه گشود
عقل هر عقده بکار سر آنزلف فکند
شانه عشق قوی دست بدندانه گشود
در سما جستم و در سینه من داشت وطن
آنچه از شهر بنگشود ز کاشانه گشود
در شب تیره دلم بود چو پروانه ببند
شمع روشن شد و بال پر پروانه گشود
فیض بردم ز هزاران در دل باز بجد
چون طلب کرد در فیض جداگانه گشود
دیده بودم که بود جایگهش ساعد شاه
بال آن روز که شهباز من از لانه گشود
قفل غم بود صفا را بدل از دست دوئی
نفس پیر هم از همت مردانه گشود
آشنائی نظر لطف ببیگانه گشود
برد در پای خم و بر دل پیمان شکنم
عقده ها بود بسی باز بپیمانه گشود
دل شد آزاد چو او از شکن زلف بخال
گره و سلسله و خم بسر شانه گشود
دام بادانه بهر مرغ زیان بود و مرا
کار مرغ دل ازین دام که با دانه گشود
کرد دیوانه ام از عشق و برین گونه زرد
چشم وا کرد و شفاخانه دیوانه گشود
من پی گنج غم عشق تو ویرانه شدم
مثلست اینکه در گنج بویرانه گشود
یار با من سخنی گفت و ز هر عضو مرا
بنوانطق چو از استن حنانه گشود
عقل هر عقده بکار سر آنزلف فکند
شانه عشق قوی دست بدندانه گشود
در سما جستم و در سینه من داشت وطن
آنچه از شهر بنگشود ز کاشانه گشود
در شب تیره دلم بود چو پروانه ببند
شمع روشن شد و بال پر پروانه گشود
فیض بردم ز هزاران در دل باز بجد
چون طلب کرد در فیض جداگانه گشود
دیده بودم که بود جایگهش ساعد شاه
بال آن روز که شهباز من از لانه گشود
قفل غم بود صفا را بدل از دست دوئی
نفس پیر هم از همت مردانه گشود
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.