۱۹۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۴

شمائید گروهی که طلبکار خدائید
اگر مرد ره فقر و فنائید شمائید

فنا عین بقا بود که مردند و رسیدند
گدایان ره فقر چه در بند بقائید

سمای دل و جانست تجلیگه خورشید
ندیدید که در پرده ارضید و سمائید

سویدای دل ماست سرای ملک العرش
شما بنده فرشید و گرفتار سرائید

کجائید خدا را بلدالامن بود جای
شما سخره تسخیر بلادید کجائید

زدائید اگر لوح دل از زنگ اضافات
همه جام جم و آئینه غیب نمائید

بسلطان ندهد باج که از فقر نهد تاج
سلاطین ملوکید و عبید فقرائید

کسای فلک و اطلستان فرش بساطست
اگر در گرو بیعت اصحاب کسائید

نه ابرید و نه بادید و بکشت ملک و ملک
بر از ابر مطیرید و به از باد صبائید

ببرید سر دیو هوی را و نشینید
بر اورنگ خلافت که سلیمان هوائید

شمائیکه گدایان سر و افسر و گنجید
سراپای برنجید نه شاه و نه گدائید

گدایان طلب را بحقارت نتوان دید
که با افسر فقرند و شما بی سر و پائید

عدوئید بر آن قوم که بر امر ولاتند
اگر والی خلقید که فرزند زنائید

زنانی که طلبکار خدایند خدایند
شما زن صفتان دشمن مردان خدائید

صفا نور بسیطست و محیطست باضداد
مگر ظلمت محضید که بر ضد صفائید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.