۱۶۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۱

چرخ دو تا گشته و یکتاست عشق
یک اثرست و همه اشیاست عشق

برگ گل گلبن توحید روح
بار درخت دل داناست عشق

تشنه تر از ماست باو سلسبیل
قطره چه و جوی چه دریاست عشق

عقل چه باشد که کند درک او
عقل ضعیفست و تواناست عشق

روح که چشم همه امیدهاست
کور شد از فرقت و بیناست عشق

لشکر ملک و ملکوت وجود
کشته و افکنده و تنهاست عشق

نیست سری کو ننهد زیر پای
در بر من بی سر و بی پاست عشق

بیشتر از من برخ خوب خویش
عاشق و شوریده و شیداست عشق

در دل دلباخته باشد نهان
در سر سودازده پیداست عشق

بهر تجلی گه موسای وقت
پاکتر از سینه سیناست عشق

جذبه دل باشد و سودای سر
جذب و دلست و سر و سوداست عشق

پیشتر از کون و مکان بود و باز
پیر شد این هر دو و برناست عشق

مختم و مبدای ظهور صفات
اما بی مختم و مبداست عشق
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.