هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از زبان شاعری است که خود را اسیر عشق و دل‌بستگی‌های درونی می‌داند. او از فراق، درد عشق، و وابستگی به معشوق سخن می‌گوید و از تشبیه‌های زیبا مانند زلف یار، ماه فرخار، و یوسف و زندان استفاده می‌کند. در نهایت، شاعر به فقر و عشق الهی اشاره می‌کند و سفر به سوی وطن حقیقی را یادآور می‌شود.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کهن فارسی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند فراق و درد عشق ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

شمارهٔ ۸۸

راز دار دل و عشقست فنم
کی گرفتار هواهای تنم

فرس عشق بزینست و عنان
فارس فحلم و در تاختنم

مشتبه کرد بموی تو مرا
عشق این موی بود یا که منم

یار جان باشد و من جسم نزار
دوست باشد تن و من پیرهنم

هر کسی را سر سودای کسیست
من گرفتار دل خویشتنم

آمد از پرده برون بیخود و مست
ماه فرخارم و میر ختنم

رسن زلف بخم کرده گشود
بست و افکند بچاه ذقنم

یوسفم در خور زندانم و چاه
تا سر زلف تو باشد رسنم

شکن اندر شکن از سر تا پای
زان سر زلف شکن در شکنم

ناخن و سینه من تیشه و کوه
من بهامون غمش کوهکنم

گر بمیرم شکفاند غم عشق
لاله از خاک و شقیق از کفنم

خیزد از لعل تو یاقوت روان
ریزد از جزع عقیق یمنم

خاک فقر تو بود آب حیوه
خار عشق تو گل و یاسمنم

سفر کوی خرابات فناست
عاقبت برد بسوی وطنم

بنده فقرم و بافر و شکوه
کارفرمای زمین و زمنم

من صفایم نه گدای زر و سیم
نه گرفتار بفرزند و زنم
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.