۱۸۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۱

ما جهانجوی و جهانبان دلیم
رسته از مملکت آب و گلیم

هستی خویش بغم داده و باز
از عنایات غم دل خجلیم

از ازل آمده و دهر مدار
تا ابد دمبدم و متصلیم

چه گلست اینکه ازو طینت ماست
ما به از لعبت چین و چگلیم

رسته از هستی و پیوند هوا
بسته با آن بت پیمان گسلیم

هدیه ئی نیست که مقبول شود
جان، ز جانانه خود منفعلیم

من بدل دارم و پروانه بپر
هر دو از آتش او مشتعلیم

آن سفر کرده که دل همره اوست
غیر ما نیست که دنبال دلیم

بنده مالک و مسجود ملک
آدم منتظم معتدلیم

همره ماست دو صد قافله دل
همگی بر همگی مشتملیم

همه مستغرق توحید صفا
فانی و باقی لاینفصلیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.