۱۷۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۴

امشب از اول شب مست و خرابست دلم
این چه حالست نه بیدار و نه خوابست دلم

آتشی سر زد از آن گونه و افتاد بر آب
در دل ساغر و در سینه کبابست دلم

چون سمندر بود و ماهی هر آتش و آب
زنده آتش و جنبنده آبست دلم

بخیال رخ نیکوی تو گر بیتو بود
در بهشتست ولیکن بعذابست دلم

نشود پیر جوانی که بپیری نرسد
پیرو پیر ز ایام شبابست دلم

نفس روباه دنی را همه عصفور ضعیف
باز بازوی شه و ضیغم غابست دلم

آب ایجاد ازین چشمه بود تشنه مخواب
تا سر آبست مبر ظن که سرابست دلم

بر در خواجه ختمی زده خرگاه شهود
قدمی برتر قوسین ز قابست دلم

صورتم میکده و سیرت من ساقی دور
سینه من خم و در خم می نابست دلم

کتب الله کتابا ابدیا بیدیه
عشق باشد قلم صنع و کتابست دلم

بنیوش ای سر سودازده پیغام حبیب
در میان تو و او فصل خطابست دلم

هفت طور دل من هفت خط جام جمست
محرم راز حضورست و غیابست دلم

سر مستان صفا گرم ز مینای صفاست
در گه میکده را خشت جنابست دلم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.