هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی و عاشقانه است که در آن شاعر از جدایی از دنیای مادی و پیوستن به عالم معنوی سخن میگوید. او از رهایی از قیدوبندهای دنیوی، عشق الهی، و رسیدن به حقیقت وجودی خود میسراید. شاعر خود را دیوانهای میداند که در پی جنبش و تحول است و با روح قدس همراه شده است. او از سوز و گداز عشق، صبر در برابر مشکلات، و تلاش برای پاکسازی نفس سخن میگوید و در نهایت، خود را مورچهای در برابر عظمت عشق الهی میداند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای سنین پایینتر دشوار است. همچنین، برخی از اصطلاحات و استعارههای بهکار رفته نیاز به دانش ادبی و تجربه زندگی بیشتری دارد.
شمارهٔ ۱۰۶
امشب سر آن دارم کز خانه برون تازم
این خانه هستی را از بیخ براندازم
تن خانه گور آمد جان جیفه گورستان
زین جیفه بپرهیزم این خانه بپردازم
دیوانه ام و داند دیوانه بخود خواند
او سلسله جنباند من عربده آغازم
با روح قدس همراه بودیم و بماند از من
من بال نیفکندم بی روح قدس تازم
در ششدر عشقش دل واماند در این بازی
گر پاک نبازم جان با نرد غمش بازم
در آتشم و راهی جز صبر نمیدانم
هم گریم و هم خندم هم سوزم و هم سازم
دل بسته سودایم این سلسله از پایم
بردار که بگریزم بگذار که بگدازم
از بال بیفشانم این گرد علایق را
بر خاک به ننشینم بر ساعد شه بازم
من آینه ذاتم این زنگ طبیعت را
از آینه بزدایم این آینه بطرازم
بگرفته ز سر تا پا آئینه دهم صیقل
تا عکس بیندازد آن دلبر طنازم
من بچه شهبازم بر دوش و سر سلطان
گر ناز کنم صد ره شه باز کشد نازم
اورنگ خلافت را داود مزامیرم
سر میشکند سنگم دل میبرد آوازم
من مورم و نشمارم بر باد سلیمان را
در بادیه عشقش من از همه ممتازم
راز ازلی مشکل پوشید توان از دل
دل خواجه این منزل من محرم این رازم
در قاف احد دارد سیمرغ صفا منزل
زین شمع نمی برد پروانه پروازم
این خانه هستی را از بیخ براندازم
تن خانه گور آمد جان جیفه گورستان
زین جیفه بپرهیزم این خانه بپردازم
دیوانه ام و داند دیوانه بخود خواند
او سلسله جنباند من عربده آغازم
با روح قدس همراه بودیم و بماند از من
من بال نیفکندم بی روح قدس تازم
در ششدر عشقش دل واماند در این بازی
گر پاک نبازم جان با نرد غمش بازم
در آتشم و راهی جز صبر نمیدانم
هم گریم و هم خندم هم سوزم و هم سازم
دل بسته سودایم این سلسله از پایم
بردار که بگریزم بگذار که بگدازم
از بال بیفشانم این گرد علایق را
بر خاک به ننشینم بر ساعد شه بازم
من آینه ذاتم این زنگ طبیعت را
از آینه بزدایم این آینه بطرازم
بگرفته ز سر تا پا آئینه دهم صیقل
تا عکس بیندازد آن دلبر طنازم
من بچه شهبازم بر دوش و سر سلطان
گر ناز کنم صد ره شه باز کشد نازم
اورنگ خلافت را داود مزامیرم
سر میشکند سنگم دل میبرد آوازم
من مورم و نشمارم بر باد سلیمان را
در بادیه عشقش من از همه ممتازم
راز ازلی مشکل پوشید توان از دل
دل خواجه این منزل من محرم این رازم
در قاف احد دارد سیمرغ صفا منزل
زین شمع نمی برد پروانه پروازم
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.