۲۲۸ بار خوانده شده

بخش ۳۴ - صف آرائی هیتال با ارژنگ شاه در برابر همدیگر

سپه جمله جنبید از جای خویش
ندانست بیدل سر از پای خویش

بکردند دم ستوران گره
به خود راست کردند گردان زره

میان تنگ بستند مر جنگ را
کشیدند تنگ و زبر تنگ را

سنانها گرفتند در دست خوار
بزین خدنگ اندر آمد سوار

علم ها ز هر سو برافراشتند
همه رزمرا بزم پنداشتند

نهادند سر سوی آوردگاه
دو لشکر ز کین همچو ابر بلاه

کشیدند صف در صف یکدگر
سپرد در کف و تیغ کین در کمر

تبیره زنان پیل با نان شاه
ابر پشت پیل آن میان سپاه

همین ناله نای و شیپور بود
یلانرا تو گوئی مگر سور بود

سر پر دل از باده کینه مست
دل بیدلان رفته بیرون ز دست

بایستاد شنگاوه پیش سپاه
پس پشت او فیلبانان شاه

ز فیلا(ن) که آمد بعرض شمار
بدی شش هزار اندران کار زار

همه زیر برگستوان کجیم
بدی کوه را دل از ایشان دونیم

بهرفیل برده دلیری سوار
همه ناوک انداز خنجر گزار

درآمد به معرض شمار سپاه
دوره صد هزار اندر آوردگاه

صف اندر صف ایستاد لشکر چو کوه
فکندند برجای ها همچو کوه

وزین روی صف شاه ارژنگ بست
کمر باز مر کینه را تنگ بست

کشیدند صف از یمین و یسار
دلیران زنگی دوره صد هزار

به پیش اندران گرد نسناس بود
که در کنیه اش چنگ چون داس بود

کشیدند پیلان به پیش سپاه
به قلب اندر آن بود ارژنگ شاه

هزار صد شصت پیل گزین
به پیش سپه داشت از بهر کین

سیاهان کشیدند صف شگرف
چو زاغان که باشند بر روی برف

بدست سیاهان سپرهای زر
نموده چو در شب ز گرد(و)ن قمر

سنانها بدست سیاهان بتاب
نموده چو در شب ز گرد(و)ن شهاب

کمان در کف هندوی بدسگال
نموده چو در دست کیوان هلال

ز بس جوشن و خنجر و خود و کبر
تو گفتی ستاره نموده ز ابر

زمین موج میزد ز لشکر شگرف
چنان چونکه از باد دریای ژرف
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۳۳ - نامه نوشتن هیتال شاه به اکره دیو و آمدن شنگاوه گرد گوید
گوهر بعدی:بخش ۳۵ - رها شدن شهریار از بند هیتال شاه گوید
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.