هوش مصنوعی:
در این متن، نبردی حماسی بین لهراسپ شاه و ارجاسپ و لشکریانشان توصیف شده است. تیرهای بسیاری به سمت شاه پرتاب میشود و او در نهایت تسلیم مرگ میشود. فرامرز، پهلوان نامدار، برای انتقام به میدان جنگ میآید و با گرز سنگین خود به دشمنان حمله میکند. درگیریهای شدیدی بین دو طرف رخ میدهد و صحنههای خونین بسیاری توصیف میشود. در نهایت، فرامرز و یارانش به پیروزی میرسند و انتقام لهراسپ شاه را میگیرند.
رده سنی:
16+
متن شامل صحنههای خشونتآمیز و جنگهای خونین است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسن مناسب نباشد. همچنین، استفاده از زبان پیچیده و ادبیات کلاسیک ممکن است برای مخاطبان جوان دشوار باشد.
بخش ۱۰۱ - رسیدن فرامرز از هندوستان و جنگ او با ترکان گوید
ز بس تیر بر جوشن شاه شیر
همی تیر برتیر شد جایگیر
چه شد راست بر چرخ گردنده هور
نماند آن زمان بر تن شاه زور
تن خویش بر مرگ بنهاد شاه
که ناگاه گردی برآمد ز راه
برون آمد از گرد لشکر دولک
که جنبان زمین بود و لرزان فلک
سواری دمان پیش آمد ز راه
شد آگاه از رزم لهراسپ شاه
سپهدار خود را خبردار کرد
که بنگر که گردان چو پیکار کرد
شهنشاه لهراسپ را در میان
گرفتند ترکان تیره روان
سپهدار لشکر چو بشنید آن
بزد دست برداشت گرز گران
شنیدم که آن یل فرامرز بود
که آمد بکین اندران مرز زود
همی آمد از هند آن نامدار
ابا گرد بانوی خنجرگزار
برآورد گرز کشن پهلوان
به نزدیک لهراسپ آمد دوان
بگرز گران بس لشکر شکست
بیامد بر شاه آن پیل مست
همی گفت شاها چه حالست این
کجا شد تو را تاج و تخت و نگین
بدان بد که مرده است لهراسپ شاه
سپرده به ارجاسپ تخت و کلاه
به جوش آمد از کینه آن پهلوان
در آمد در آن لشکر اندر زمان
به لشکر بفرمود آن نامدار
که ای نامداران خنجرگزار
برآرید یکسر ز کین تیغ تیز
که روز شتابست و جای ستیز
همایند یکتن که بیرون روند
و یا رسته از تیغ پرخون روند
سراسر بکین بر زدند آستین
بشد گرم هنگامه گرز و کین
شد از گرد چون شب سیه دشت و باغ
سنان شمع و شمشیر بودی چراغ
چنان گرم بازار شمشیر شد
کاز آن لرزه بر پیکر شیر شد
بدرید بشکست روز نبرد
عمود و سنان پشت و پهلوی مرد
ز گرز گران مغزها سوده شد
ز کشته بهر سوی صد پشته شد
چنان از زره تیر کردی گذار
که از پرنیان سوزن آبدار
چنان فتنه شد در دم کینه گرم
که چون موم نعل فرس بود نرم
تن نازنینان درآمد به خاک
ز شمشیر شیران جگر چاک چاک
سپهدار در پیش لهراسپ بود
زبان پر ز دشنام ارجاسپ بود
ز یک سوی بانوگشسب سوار
ز سوی دگر پارس پرهیزگار
چو شیران در آن رزم جوشان شدند
بهر سوی جوشان و کوشان شدند
به پیش سپه راند طهماسپ اسپ
بزد تیغ بر دست بانو گشسپ
ازو خسته شد دختر پهلوان
عنان را به پیچید شد در کران
بیامد دمان پارس پرهیزگار
به نزدیک آن ترک شوریده کار
برآویخت با ترک از کینه شیر
بزد تیغ طهماسپ در وی دلیر
به شد خسته ز آن تیغ پرهیزگار
به پیچید و شد از میان بر کنار
بگرز گران برد آن ترک دست
سپاه فرامرز درهم شکست
همی تیر برتیر شد جایگیر
چه شد راست بر چرخ گردنده هور
نماند آن زمان بر تن شاه زور
تن خویش بر مرگ بنهاد شاه
که ناگاه گردی برآمد ز راه
برون آمد از گرد لشکر دولک
که جنبان زمین بود و لرزان فلک
سواری دمان پیش آمد ز راه
شد آگاه از رزم لهراسپ شاه
سپهدار خود را خبردار کرد
که بنگر که گردان چو پیکار کرد
شهنشاه لهراسپ را در میان
گرفتند ترکان تیره روان
سپهدار لشکر چو بشنید آن
بزد دست برداشت گرز گران
شنیدم که آن یل فرامرز بود
که آمد بکین اندران مرز زود
همی آمد از هند آن نامدار
ابا گرد بانوی خنجرگزار
برآورد گرز کشن پهلوان
به نزدیک لهراسپ آمد دوان
بگرز گران بس لشکر شکست
بیامد بر شاه آن پیل مست
همی گفت شاها چه حالست این
کجا شد تو را تاج و تخت و نگین
بدان بد که مرده است لهراسپ شاه
سپرده به ارجاسپ تخت و کلاه
به جوش آمد از کینه آن پهلوان
در آمد در آن لشکر اندر زمان
به لشکر بفرمود آن نامدار
که ای نامداران خنجرگزار
برآرید یکسر ز کین تیغ تیز
که روز شتابست و جای ستیز
همایند یکتن که بیرون روند
و یا رسته از تیغ پرخون روند
سراسر بکین بر زدند آستین
بشد گرم هنگامه گرز و کین
شد از گرد چون شب سیه دشت و باغ
سنان شمع و شمشیر بودی چراغ
چنان گرم بازار شمشیر شد
کاز آن لرزه بر پیکر شیر شد
بدرید بشکست روز نبرد
عمود و سنان پشت و پهلوی مرد
ز گرز گران مغزها سوده شد
ز کشته بهر سوی صد پشته شد
چنان از زره تیر کردی گذار
که از پرنیان سوزن آبدار
چنان فتنه شد در دم کینه گرم
که چون موم نعل فرس بود نرم
تن نازنینان درآمد به خاک
ز شمشیر شیران جگر چاک چاک
سپهدار در پیش لهراسپ بود
زبان پر ز دشنام ارجاسپ بود
ز یک سوی بانوگشسب سوار
ز سوی دگر پارس پرهیزگار
چو شیران در آن رزم جوشان شدند
بهر سوی جوشان و کوشان شدند
به پیش سپه راند طهماسپ اسپ
بزد تیغ بر دست بانو گشسپ
ازو خسته شد دختر پهلوان
عنان را به پیچید شد در کران
بیامد دمان پارس پرهیزگار
به نزدیک آن ترک شوریده کار
برآویخت با ترک از کینه شیر
بزد تیغ طهماسپ در وی دلیر
به شد خسته ز آن تیغ پرهیزگار
به پیچید و شد از میان بر کنار
بگرز گران برد آن ترک دست
سپاه فرامرز درهم شکست
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۳۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۱۰۰ - رسیدن طهماسپ برادر ارجاسپ و رزم او با لهراسپ گوید
گوهر بعدی:بخش ۱۰۲ - کشتن فرامرز برادر گشتاسپ طهماسپ را گوید
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.