۲۱۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹

سرافرازا تو آن صدری که طبعت
به جز تخم نکو نامی نکارد

گلستان کرم را بشکفد گل
اگر ابر کفت بر وی به بارد

میان هر چه زان عاجز شود وهم
حکومتها همه رایت گذارد

ز من دریاب و این یک نکته بشنو
که هر کان بشنود بر دل نگارد

تبی کامد به تو نز بهر آن بود
که تا بر خاطرت رنجی گمارد

ز بس کامیخت با دونان بترسید
که او را هر کس از دونان شمارد

به دریای لطافت کان تن تست
فروشد تا مگر غسلی برآرد

پس آنگه زود برگردید و دانست
که تاب حمله دریا ندارد

سزد گر طبعت از روی بزرگی
چنین بی خردگی زو در گذارد

نصیب خصم بی آب تو با دا
تبی کورا به خاک و گل سپارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.