شمارهٔ ۲۵

من آن چه می کشم از جور چرخ مینایی
گمان مبر که بود چرخ را توانایی

به صنف صنف خلایق معاشرت کردم
چه روستایی و چه شهری و چه صحرایی

دو یار یک دل اگر در زمانه می بینم
خدای را نپرستیده ام به یکتایی

ز روزگار من آن می کشم که کس مکشاد
به محض تهمت دانشوری و دانایی

نعوذ بالله اگر فضل و دانشم بودی
فتاده بودی هر ذره ام به صحرایی

بهر که می نگرم بی غمت نمی بینم
وزین سبب شده بی قرار و رسوایی

غم تو بود زخوبان که پای برجا بود
به طالع من آن نیز کشت هرجایی

نه زخم خورده بود قطره های خون و بود
گل و ریاحین در دیده تماشایی

زعالم ملکوت به ملک می آرند
برای بادیه گردی و باد پیمایی

مگو ز دیده که این قلزمیست خون آشام
ز دل مپرس که آن کشتی است دریایی

اگر مصاحبت خلق را ثمر این است
من و مصاحبت خویش و کنج تنهایی

دو فرقه اند که نبود گذر زخدمتشان
یکی شهان و دگر دلبران یغمایی

ز اقتضای قضا صرف خوب رویان شد
عزیز عمرم یعنی اوان برنایی

گهی ز روبی بودم نشسته در آتش
گهی ز مویی آشفته حال و سودایی

گهی ز گردش چشم بتان ساده زنخ
خیال واربدم کوچه گرد و هر جایی

همیشه در حرکت بودمی و مقصد نه
چو آن سفینه که باشد ز موجه دریایی

کنون که نوبت پیری ست نوکر شاهم
کمال من نه همین شاعری و ملایی

شراب خواره ام و بذله گو و ریش تراش
هزار تیشه خور و هرزه گرد و هر جایی
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۱۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.