۲۱۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴

زیار شکوه عاشق به کفر نزدیک است
بدی که صاحب روی نکو کند نیک است

دلم در آن خم زلفست گرچه خود دورم
چه غم ز دوری راهست دل چو نزدیک است

همای روح سعادت به دام ما افتد
عجب که نگسلد این رشته سخت باریک است

فتاده زلفت چون سایه چراغ به پات
درست بوده که پای چراغ تاریک است

کسی گمان نبرم کز تو جان تواند برد
که ترک چشم تو آشوب ترک و تاجیک است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.