۲۰۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۳

جان سپردیم و اسیریم درین دام هنوز
سر نهادیم و ندانیم سر انجام هنوز

نیم سوزی سبب دود بود هیزم را
هرکه در عشق کشد آه بود خام هنوز

جان نثار قدمش کردم و ایامی رفت
باورم نیست زبد عهدی ایام هنوز

آستان بوس تو در حوصله ام کم گنجد
من که مستم ز تماشای در و بام هنوز

کرده پیغام که گر جان بدهی بوسه دهم
می فرستد، بت من بوسه به پیغام هنوز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.