۲۰۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۸

اگر سوسن صفت بودی زبانی در دهان گل
کسی نشنیدی الا وصف رویش از زبان گل

ندیدم در زمان او کسی را با دل خرم
اگرچه از برای خرمی باشد زمان گل

نه از شوخی رودهر دم به گلزار دگر یارم
حدیث بینوایی می کند خاطر نشان گل

گلستان جهان را در میان غنچه گل باشد
گلستان رخ او غنچه دارد در میان گل

تفاوت از زمین تا آسمانت ارتوانی دید
میان آفتاب چهره ی یار و میان گل

جهان را اعتباری نیست زآن روز بد و نیکش
نه رو درهم کشم چون غنچه نه خندم بسان گل
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.