۱۹۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۵

مژده باد ای دل که باز آن شمع را پروانه ام
کز نگاه آشنایش از خرد بیگانه ام

من شرارم دوری آتش نمی سازد مرا
تا ز آتش دور گشتم بافنا هم خانه ام

بی نصیبم از شراب وصل گویی چون حباب
سرنگون ایجاد شد روز ازل پیمانه ام

هر نفس با مرگ امیدی بسر می آورم
نگذرد یک دم که شیون نیست در ویرانه ام

آن زهر شمعی در آتش این زهر گل در خروش
ننگ عشاقند داغ بلبل و پروانه ام
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.