۱۹۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۳

بنشست دلم عمری چون گرد براه او
برخواست به ناکامی میترسم از آه او

دردم چو شود افزون گویم سرخود گیرم
می گویم و می گیرم در دم سر راه او

دلگیر شدم از جان شاید که کند کاری
یا بخت سیاه من یا چشم سیاه او

گر رنجه شدی از دل اینک تو و اینک وی
ما را ز چه می سوزی جانابه گناه او

بر سرّبسی پنهان آگاه شدم اما
آگاه نگردیدم از سرّ نگاه او
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.