۲۱۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۲

خرّم آن ساعت که نوسازد دلم پیمان تو
عالمی حیران من باشند و من حیران تو

یا مرو یا دل که خون کردی مبر تا شام غم
گریه سیری توانم کرد در هجران تو

گریه کردم عمرها بی منت لخت جگر
بس اگر سوزد درونم آب شد پیکان تو

گر نگاهت رخنه در دل ها نماید دور نیست
سال ها هم خوانگی کرد است با مژگان تو

شکرلله دامنت نگرفت خاکم بعد مرگ
عاقبت گردی زمن ننشست بر دامان تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.