۱۶۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۸

هر پاره ای فتاده به جایی ز جور یار
چو لشگر شکسته دل پاره پاره ام

دل دامنم گرفت و ز غم شکوه می نمود
کو جای من گرفته و من برکناره ام

کاری نساخت زاری من پیش دشمنان
بیچاره من اگر نکند دوست چاره ام

ای عشق گاه جان طلبی گاه دین و دل
اینها زدیگری یست بگو من چکاره ام
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.