۱۸۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳

غصه ی عالم نصیب جان ناشاد من است
محنت روی زمین در محنت آباد من است

دایم اندیشد که چون از کوی خود دورم کند
کفر نعمت باشد ار گویم که بی یاد من است

آن چنانم بست کو خود به تیر نتواند گشود
ماندنم در دام کی از زخم صیاد من است

تیره روزم گرچه دارد گوش بر فریاد من
زآنکه میدانم نمیداند که فریاد من است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.