۲۲۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۶

زان نبینم چشم خود کز گریه پرشد دامنش
هرکه تر شد دامنش دیگر نمی بینم منش

می دهد بر باد این گل حسن را تر دامنی
گل در آتش کی رود گر تر نباشد دامنش

گر ندارد خون من در گردن آن نامهربان
چون شود رنگین به خونم دست ها در گردنش

چشم می پوشم کنون هرگاه می بینم ز روز
آن که روشن بود چشم از نکهت پیراهنش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.