۱۷۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۱

دوش چشم ساغر سرشار و خونم باده بود
آن چه دل می خواست از اسباب عیش آماده بود

هیچ کس زان طره پیچیده سر بیرون نکرد
با وجود آن که مضمون پیش پا افتاده بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.